انجمن‌
درود به شما کاربر گرامی
شما عضو انجمن نيستيد! برای دسترسی به تمام امکانات انجمن عضو شويد! عضويت شما در انجمن کمتر از يک دقيقه زمان خواهد برد

پس از عضو شدن، شما می‌توانید در این انجمن فعالیت کنید


فرصت ها مثل ابر می آیند و می روند 37613094016853234573 فرصت ها مثل ابر می آیند و می روند 60007724113348378230 فرصت ها مثل ابر می آیند و می روند 90814888429963826013
انجمن‌
درود به شما کاربر گرامی
شما عضو انجمن نيستيد! برای دسترسی به تمام امکانات انجمن عضو شويد! عضويت شما در انجمن کمتر از يک دقيقه زمان خواهد برد

پس از عضو شدن، شما می‌توانید در این انجمن فعالیت کنید


فرصت ها مثل ابر می آیند و می روند 37613094016853234573 فرصت ها مثل ابر می آیند و می روند 60007724113348378230 فرصت ها مثل ابر می آیند و می روند 90814888429963826013
انجمن‌
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
الرئيسيةفرصت ها مثل ابر می آیند و می روند Mainأحدث الصورمكتبة الصورجستجوثبت نامورود

 

 فرصت ها مثل ابر می آیند و می روند

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
kamyab
مدیر بخش ادبی
مدیر بخش ادبی
kamyab


شمار پست‌ها : 1379
اعتبار : 266
تاریخ پیوستن : 2012-02-04
سن : 34
ایمیل : kamyabsecret@yahoo.com
ذكر

فرصت ها مثل ابر می آیند و می روند Empty
پستعنوان: فرصت ها مثل ابر می آیند و می روند   فرصت ها مثل ابر می آیند و می روند Icon_minitime18/4/2012, 08:59

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.

کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد .

باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد.

گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد .

جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد. سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود.

پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد.اما.........گاو دم نداشت!!!!

زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
فرصت ها مثل ابر می آیند و می روند
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
» شش روند نوظهور در بازاریابی که نباید از آنها چشم‌پوشی کرد
» فرصت تاریخی ایرانی ها
» میلیون‌ها فرصت شغلی به واسطه خدمات پردازش ابری

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
انجمن‌ :: مطالب گوناگون :: ادبیات :: داستان-
پرش به: