خداحافظ همکلاسیا

باز این ساتیا اومد به ما گیر بده !!!
حیف که دیگه آماده شدم حرکت کنم بیام ساوه وگرنه میشستم پای اینترنت اون موقع داشتم برات

خدا روشکر داری میای ساوه کامپیوترتم ی نفس از دستت میکشه. سوخت طفلک

ای خداااااااااااااا !
دیگ به دیگ میگه ته دیگ !!!!!

دیــــــگ

میخنده !
نخند بابا

کسی نیست دیگه خاطره بگه!!!!!

آره جون داداش بیایید خاطره هاتونو بگید دیگه

دوست دارم میخندم.

راست میگن بیاید خاطرات بگید دیگه

خب بخند والا !

گفتم بخند ولی نه دیگه انقد !
بیایید خاطره بگید دیگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

راست میگه بیاید خاطره بگید دیگه

یه روز بعدازظهر با چند تا از بچه ها تو محوطه دانشگاه نشسته بودیم(توضیح اینکه : کلاس استاد نیرومند و پیچوندیم) که ناگهان یه بنده خدا که حدودا 40 ،45 سالش بود اومد و از من پرسید : " ببخشید دفتر ریاست دانشگاه کجاست؟"
منم گفتم همین پله ها رو میری بالا وارد سالن که شدی اولین اتاق دست چپ ..!!!!!!!!!!!!

پاورقی : ( قابل توجه اون دسته از اعضا که دانشگاه مارو زیارت نکردن: اولین اتاق سمت چپ تو دانشگاه ما =wc برادران)

البته ما قبل از این که یارو عمق فاجعه رو بفهمه پیچیدیم به بازی

یادش بخیر

عجبـــــآ

Saeid نوشته است:

یادش بخیر

عجب روزایی بود سعید ..!!!

هی ی ی ی ی..

سعید جون تو حسرت به دل موندم یه بار دیگه با شوق و ذوق برم سر کلاس و بعد از چند دقیقه یه نگاه به خودم بندازم و یه نگاه به ساعت و ی نگاه به استاد و ........ بعدش بپیچم و برم سنگلج با سید درد دل کنم .....!!!

ایول داش کامی کارت درسته
حلال زاده بازیات منو کشته
عااااااااااااااااااااااااااشقتم

MY LOVE نوشته است:

ایول داش کامی کارت درسته
حلال زاده بازیات منو کشته
عااااااااااااااااااااااااااشقتم

ما بیشتر داش

چه خبره اینجاااااااااا . اوووووووووووووووووووووووووووو

بچه ها بیاید ساوه